آنیتا جوونمآنیتا جوونم، تا این لحظه: 10 سال و 11 ماه و 26 روز سن داره

آنیتا دختر گل مامان و بابایی

سیزدهم فروردین 92

سلاممممم خوشگل خودمممممم چطوری مامان جون؟؟؟؟؟؟//الهی بمیرمممم امروز خیلی خستت کردمممم ولی ب جاش سیزدمونو در کردیمممم امروز تا از خواب بیدارشدیم و رفتیم خونه خاله ملیحه باباجونییی شد 11.ده دقیقه ب 12 هم حرکت کردیم رفتیم ب سمت وکیل اباد جای خونه مامانم.رفتیم همه رفتن تو کال زیرانداز پهن کردنو تا من اومدم برم دیدم واقعا سخته و نمیشه.خلاصه یکی از همسایه های مامانم واسم نردبون اوردو با کمک بابایی و مرتضی(دایی بابا) منو صحیحو سلامت بردن پایین.خخخخخ اره مامان جون الانم ساعت 6 عصرههه من اومدم خونههه استراحتتت اخه خیلی اذیت شدممم کمرم دردش بیشتر شده بوددد شمام ک جات تنگ بود ی لگدایی میزدی ک نگوووو اومدم یکم استراحت کنم البته خیلی چسبید ها. ی...
13 فروردين 1393

یازدهم فروردین 92

سلاممم دختر گلمممم.چطورییی؟دلم خیلی خیلی تنگتهههه با اینی ک قسمتی از وجودمی .امروز 32 هفته و 4 روزمهههه دقیقا مامانی از زمانی ک 32 هفتم کامل شدههه تکونات یطور دیگه شدههههه ودیگه مامانو لگد نمیزنییی تکونات ملایم شدهههه و دستو پاهاتو قشنگ حس میکنممم مخصوصا حرکات پات ک محکمههه.8م یعنی 4شنبه جلوس گرفته بودیم و همه اومدنو اتاق خوشگلتو دیدنننن.42 روز مونده تااومدنتتت  دل تو دلم نیست .هر شب هر ثانیه دارم بت فک میکنمممم لحظه ی خیلی خیلی بزرگیهههه برامممم. دخترم این چن وقتم دوتایی باید استراحت کنیم ک بعدش معلوم نیس چقد همو اذیت کنیم. بابایی هم خیلی دوستت دارههه .بات حرف میزنه بوست میکنهههه قربونت بشم ک الان از خواب بیدار شدی داری شیطونی میکنیییی ی...
11 فروردين 1393

يازدهم فروردين ٩٣

خدايا شكرت . سال جديد باخبراي جديد شروع شده . چندروزه لثه دخترنازم متورم شده بود و فقط مرواريد نازي ديده ميشده ك امروز صبح با شنيدن صداش مطمن شدم اولين مرواريد سفيد ناناز مامان نيش زره . واي خدااااا شكرت با تمام وجودم ازت ممنونم . پارسال اين موقع تو شكمم بودي و امسال ي دختر بزرگ شيطون ناز ك همه واميسته همم دندون داره اي من فدات شمممم ماماني. دوست دارم عشقممم
11 فروردين 1393

اول اسفند92

سلام عشق مامانی چطوری دختر نازم؟ مامان جون این هفته خیلی کارداشتیمو داریم شنبه شب مامانی و بابایی از مکه میان مام عنوز کار داریم . پریروز رفتم دندونمو درست کردم و تموم شد ی غول بزرگ برام شده بود ک خداروشکر پشت سر گذاشتیم . امروز بیسان جون بدنیا اومده هورررااااا قراره بابا بیاد و بریم بیمارستان دیدنشون خدابراشون ببخشهدو خوش قدم باشه . یاد زمان بدنیا اومدن خودت افتادم چ روزایی بود
22 اسفند 1392

چهاردهم اسفند 92

خداجون شکرت!!!! مامانی این چند وقت اینقد درگیر بودیم ک نشده بیامو برات از شیرین کاریاتو نگرانیای خودم بنویسم. حسابی بزرگ و شیطون شدی نسبتا هرروز کار جدیدی یاد میکیری . هشتم اسفند اولین باری بود ک دست میزدی درست و حسابی صبلا یاد داشتی ولی خطا میرف،. خونه تکونی داشتیم شمام پاب پای من کمک کردیمخصوصا تو تمیزی اشپزخونه ک دایم میری و شیشه گازو و با دستای نازت طراحی میکنی و خودتو بوس میکنی البته رودوزانو هم میشینی. عکساشو دارم همین ک فرصت نبوده بذارم . جیگر مامان پشت سرم راه میری و مامان مامان میکنی. خیلی ب من وابسته هستی و نمیذاری کسی بم نزدیک شه خدانکنه کنار باباجون بشینم سریعا خودتو میرسونی و تا میتونی بابا رو میزنی و دعواش میکنی بعد سریع میا...
22 اسفند 1392

بيست و دوم اسفند 92

سلام عشق مامان فدات بشم دهمين ماهگرد تولدت مباررررررررك عشقم😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘😘 مامان جوني يازده ماه از ورود قشنگت ب زندگيمون گذشته و هر روز عاشق ترت ميشيم دخترنازم ي چندروزي هست ك اومديم سفر و فردام پروازمونه خانومي . تا الان دختر خوبي بودي تو پروازمون همون اولشه گرمت بور و حدود ي نيم ساعتي گريه كردي و خدارو شكر موقع تيك اف خواب بودي و تا نيم ساعت بعد رسيندنمون لالا بودي عشقم وقتيم بيدار شدي رقصت برقرار بود. امشبم يازدهمين ماهگردتو همينجا سه تايي جشن ميگيريم فعلا ك لالا كردي منتظريم بيدار شيو بريم دردرااا دوست دارم گل مامان 🌺🌹🌺
22 اسفند 1392

بیست و پنچم بهمن 92

خدایا شکرت. سلام عشق مامان . دخترگلم چطوره؟؟؟ خوشگل مامان بردمت حمام الانمو لالا کردی ک من تونستم بیام اینجا و از شیرین کاریات بنویسم نازم. دیشب برات ماهگرد گرفتیم نهمین ماهگرد تولدت . چ زود گذشت دخترم خیلی خوشحالم ک تونستم تمام این مراحل پشت سربذارم باید بگم من از تک تک ثانیه هایی ک اومدی از همون زمان ک تو شمکم بودی تا همین الان لذت بردم . عزیزدلم دیشب ولن تاین هم بود . چهارشنبه مامانی و بابایی رفتن مکه و از اون شب عمه با ماست دیشب هم با عمه جون رفتیم جنت ی دوری بزنیم. برا باباجون ی ادکلن خریدیم برا ولن تاین ی کیک خوشمزه هم گرفتیم برا نهمین ماهگرد گل دخترم. ازاین بگم برات تو جنت رفتیم ذرت مکزیکی بخوریم وای نمیدونی چ کارا ک نکردی پا کوبوندی ...
25 بهمن 1392

بیست و دوم بهمن 92

خدایا شکررت! دخترنازم نهمین ماهگرد تولدتدمبارک خانومیه من! عاشقتمممممممم مامان خیلی خستس و نمیتونم بیشتر اینجا باشم اومدم برات تبریک و بذارمو برم ان شاا... فردا یا پس فردا میام و مفصل برات مینویسم چ اتفاقاتی افتاده و چ کارا میکنی البته اینو بگم امروز ی کارجدید یادگرفتی و با لب و دهن خوشگلت انجام میدی. عشق منییییییی عزیزدلم از خدا میخوام برام سالمو شاد نگهت داره و هیچ وقت تنهات نذاره فردا بابابزرگوو مامان بزرگ عازم سفر ب مکه مقدس هستن ازخدا میخوام قسمت ماهم بکنه البته با شما نانازخانوم خوشگل مامان. شبت بخیر عشقمممممم
23 بهمن 1392