سیزدهم فروردین 92
سلاممممم خوشگل خودمممممم
چطوری مامان جون؟؟؟؟؟؟//الهی بمیرمممم امروز خیلی خستت کردمممم ولی ب جاش سیزدمونو در کردیمممم
امروز تا از خواب بیدارشدیم و رفتیم خونه خاله ملیحه باباجونییی شد 11.ده دقیقه ب 12 هم حرکت کردیم رفتیم ب سمت وکیل اباد جای خونه مامانم.رفتیم همه رفتن تو کال زیرانداز پهن کردنو تا من اومدم برم دیدم واقعا سخته و نمیشه.خلاصه یکی از همسایه های مامانم واسم نردبون اوردو با کمک بابایی و مرتضی(دایی بابا) منو صحیحو سلامت بردن پایین.خخخخخ
اره مامان جون الانم ساعت 6 عصرههه من اومدم خونههه استراحتتت اخه خیلی اذیت شدممم کمرم دردش بیشتر شده بوددد شمام ک جات تنگ بود ی لگدایی میزدی ک نگوووو اومدم یکم استراحت کنم البته خیلی چسبید ها. ی نسکافه زدیم دوتایی باهم الانم ک دارم واست مینویسممممم حیف ک مامانم نبودددد خیلی خوش نگذشت بهمممم .رفتن مسافرت با خاله شادی و عمو محسننن تا 17م هم نمیان.ما تهناییممممم