سيزدهم فروردين ٩٣
سلام دخترنازممم خوبي مامان؟ ببخشيد نتونستم زودتر بيامو بنويسم ،. روز سيزدمون خوب بود شش صبح بابايي اومدن دنبالمون و رفتيم خونشون تا هشت همه راهي كمپ غدير شديم . اولش خيلي سرد بود شمام يكم بداخلاقي كردي موقع خوابت ولي بعدش اوكي بودي. قبل ظهر هوا خيلي گرم شد و خوب بود. خاله شادي اينام بودن ارسلان هنوز تو شمك خال جووونههه آخ نميدوني چقد منتظرم بدنيا بياد هنوز نيومده حس ميكنم همه وجودمه ي حس خاصي بش دارم برام خيلي عزيزهههولي از بروز دادن احساسم بدم مياد ي حس ناب بايد هميشه ناب باشه و بمونه ولي مطمنا بدنيا بياد خيلي قربون صدقش ميشم جيگر منهههه. اون روز موقع نهار ك شد خيلي بي تابي ميكردي گرسنه شده بودي اساسي البته بگم از چهار صبح ك شير خورده بودي ديگه هيچي نخورده بودي . همين هس هرزمان بيرون ميريم يا خونه كسي اينقد بازيگوش هستي ك شير و بالكل ميذاري كنار
ميام برم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی