آنیتا جوونمآنیتا جوونم، تا این لحظه: 11 سال و 9 روز سن داره

آنیتا دختر گل مامان و بابایی

یازدهم فروردین 92

1393/1/11 13:03
نویسنده : مامان آنیتا
221 بازدید
اشتراک گذاری

سلاممم دختر گلمممم.چطورییی؟دلم خیلی خیلی تنگتهههه با اینی ک قسمتی از وجودمی .امروز 32 هفته و 4 روزمهههه دقیقا مامانی از زمانی ک 32 هفتم کامل شدههه تکونات یطور دیگه شدههههه ودیگه مامانو لگد نمیزنییی تکونات ملایم شدهههه و دستو پاهاتو قشنگ حس میکنممم مخصوصا حرکات پات ک محکمههه.8م یعنی 4شنبه جلوس گرفته بودیم و همه اومدنو اتاق خوشگلتو دیدنننن.42 روز مونده تااومدنتتت  دل تو دلم نیست .هر شب هر ثانیه دارم بت فک میکنمممم لحظه ی خیلی خیلی بزرگیهههه برامممم. دخترم این چن وقتم دوتایی باید استراحت کنیم ک بعدش معلوم نیس چقد همو اذیت کنیم.چشمک

بابایی هم خیلی دوستت دارههه .بات حرف میزنه بوست میکنهههه قربونت بشم ک الان از خواب بیدار شدی داری شیطونی میکنیییی ی ساعته دارم صدات میزنمممم تا الان بیدار شدییی نازگلمماچ

5شنبه 9م رفتیم باغمون با مامانی اینا ومامان جون اینا و خاله ملیجه بابایی و دختر دایی خودم راهله جون.خیلی خوب بود و خوش گذشت منم تا تونستم خوردممم تو همه عکسام در حال خوردنممملبخند

ولی ب جاش مامان جونم دیروز حالم خوب نبود تمام بدنم کوفته شده بوددد ضعف داشتمممم سرماهم ک خورده بودم تا 8 شب افتاده بودممم  .خدا خیر بده باباجونتو ک تو این دوران ک اومدی تو شمکم خیلی هوامونو داشتهههه خیلی شرمندشممم ی بار نشدههه از این موقعیت اعتراض کنههه  دخترم اخهمن تا 4 ماهگی ک استراجت بودم فقط  دراز میکشدم همه کارام یا با بابایی بوده یام با مامانم ک خیلی هم شرمنده مامانم هستمممم .تو این دوران ک بودم هیچی مثه مامانمو نمیخواستمممم از هر طرف میشدم احساس دلتنگی داشتم واسش و ب هر بهانه ای بودهههه  کشوندمش اینجااااا .خدا واسمون نگهش دارهههه و سالم باشهههه.بابام هم هر چی ویار داشتم برام گرفتهههه پدرشوهرم هم خدا خبرش بده هر دفعه بستنی طلاب هوس کردم برام گرفتهههه خلاصه همه هوامو داشتن.خدااا رو شکررررر بغل

میدونی دخترمممم خداااا منو خیلی دوست داشته و داره ک همه چیزای خوبشو نصیبم کرده مامان جون.

اخی از اون موقع هنوز داری شطیطونی میکنی و سکسکه میزنییییی .قلبماچبغل

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)